در بالکن ایستاده بود. نگاهش رو به آسمان . . . به برج میلاد . . . به انفجار بی صدای رنگ ها که گاهی انقدر نزدیک بودند که نا خودآکاه قدمی به عقب می رفت.
شادی کودکانه اش با هیچ چیز از بین نمی رفت از جمله شکایت های مادر و پدرش. برایش مهم نبود چه کسی با چه مقامی و با کدام انگیزه های عوام فریبانه ای و به چه مناسبت مذهبی نا مهمی و با چه محصولات بی کیفیت ساخت چین این کار را میکند.
فقط زیبایی رنگ و نور بود و هیجان صدای بلند که با چند ثانیه تاخیر از جا می پراندش!!ه
سفیدها از همه بهتر بودند! سبز ها و قرمز ها کوچکند و کمی مصنوعی ولی سفیدها...!!!ه
No comments:
Post a Comment